sbcmebanner

نظر دیوید بروکس من در مورد سرمایه داری اشتباه می کردم

من روش خاصی دارم که معمولا اشتباه می کنم. عقب می افتم هر روز دنیا می چرخد ​​و هر روز سعی می کنم سیستم اعتقادی خود را با واقعیت های لحظه تنظیم کنم. شما فکر می کنید من می توانم چالش های نوظهور و تکتونیک های در حال تغییر را به سرعت تشخیص دهم. به عنوان یک ستون نویس روزنامه، برای یک مهارت بالاتر از سایر مهارت ها دستمزد می گیرم: مشاهده دقیق. اما گاهی اوقات من فقط کند هستم. من از عقب ماندگی فکری رنج می برم.

نوشته مرتبط: تعمیرات مبل ارزان 40% ارزانتر و با کیفیت تر از همه جا شفقنا اقتصادی

واقعیت تغییر کرده است، اما چارچوب های ذهنی من فقط در آنجا قرار دارد. بدتر از آن، آنها حتی از دیدن تغییری که در حال حاضر در حال وقوع است جلوگیری می کنند – چیزی که کارشناسان آن را “کوری مفهومی” می نامند. من سعی می کنم از طریق چارچوب های دوره گذشته به مشکلات یک دوره بپردازم.

تا زمانی که من آن پیش فرض ها را از بین ببرم و بازسازی کنم، همه چیز آشکار می شود – تا تغییر تاریخی بعدی.

بیایید از ابتدا شروع کنیم.

زمانی که در دبیرستان و دانشگاه بودم، یک سوسیالیست دموکرات بودم. من شیفته رادیکال های چپ دهه 1930 شدم – شیوه ای که آنها می نوشتند، نقاشی می کردند، راهپیمایی می کردند و از طرف زنان و مردان کارگر سازماندهی می کردند. من دنیا را از دریچه مبارزه طبقاتی دیدم.

این مطمئناً چارچوبی مفید برای دهه 1930 بود، زمانی که اقتصاد به شدت صنعتی بود و میلیون‌ها نفر گرسنه و بیکار بودند. اما وقتی در اوایل دهه 1980 در کالج بودم، اقتصاد اینطور نبود. آمریکا از رکود تورمی رنج می برد – بیکاری بالا و تورم بالا در همان زمان. مشکل اصلی اسکلروز بود. در طول سال‌ها، گروه‌های ذینفع خاص اقتصاد را با مقررات بسیار سنگین، قوانین کار، ساختارهای مالیاتی منحرف و تمام مشکلات دیگری که اقتصاددانان «رانت‌جویی» می‌نامند، مسدود کرده بودند.

ایالات متحده برای به جریان انداختن آب میوه های کارآفرینانه و نوآورانه به یک شات پویایی نیاز داشت. تقریباً تا سال 1985 طول کشید تا متوجه شدم افرادی که از آنها نفرت داشتم – رونالد ریگان و مارگارت تاچر – واقعاً کار مفید و مورد نیازی انجام می دادند.

پس به صفحه سرمقاله وال استریت ژورنال رفتم تا عمیقاً از چاه های تفکر بازار آزاد بنوشم. برای مدتی به نظر می رسید که این شرط بندی بر روی پویایی اقتصادی بازار آزاد نتیجه می دهد. اواخر دهه 1980 و 1990 بود – روزهای طلایی جهانی شدن، آزادسازی، خلاقیت اولیه سیلیکون ولی.

در اوایل دهه 1990، ژورنال من را به سفرهای گزارشی زیادی به اتحاد جماهیر شوروی و بعداً روسیه فرستاد، و هر چیزی که در نیویورک غیرمعمول بود در مسکو جالب بود، بنابراین یک نویسنده سرمقاله دست راستی بودن به معنای پیشرفته بودن بود. و لگن من به تمام طرح های خصوصی سازی که در اطراف شناور بود، دقت کردم. اگر اموال دولتی می توانست بین توده ها توزیع شود، آنگاه روسیه سرمایه داری جدیدی متولد می شد.

من دیدم اما ندیدم این حجم عظیم فسادی که در جریان بود. من دیدم اما ندیدم که حقوق مالکیت به تنهایی یک جامعه شایسته را نمی سازد. مشکل اصلی در همه جوامع نظم است – نظم اخلاقی، قانونی و اجتماعی. مدتی طول کشید تا دیدم آنچه روسیه واقعاً به آن نیاز دارد ابتدا خصوصی سازی نیست، بلکه قانون و نظم است.

زمانی که به این شغل رسیدم، در سال 2003، در مورد تحصیلات بازار آزاد که دریافت کرده بودم – اما نه به اندازه کافی سریع، تردید داشتم. مدتی طول کشید تا متوجه شدم که ماشین سرمایه‌داری پساصنعتی – در عین حال که از بسیاری جهات نوآورانه، پویا و شگفت‌انگیز است – دارای چند نقص اساسی است. تحصیلکرده‌ترین آمریکایی‌ها ثروت روزافزون جمع‌آوری می‌کردند، بر بهترین مناطق زندگی تسلط پیدا می‌کردند، و مزایایی را به فرزندان خود سرازیر می‌کردند. یک سیستم کاست بسیار نابرابر شکل گرفت. ذره ذره متوجه من شد که اگر قرار باشد هر کودکی میدان باز و فرصت عادلانه ای داشته باشد، دولت باید بسیار فعال تر شود.

شروع کردم به نوشتن ستون هایی درباره نابرابری. من با دوستان اقتصاددان راست گرای خود تماس گرفتم و آنها احساس کردند که نابرابری یک مشکل است، اما تعداد کمی از آنها کار زیادی روی این موضوع انجام داده بودند یا در مورد چگونگی رسیدگی به آن فکر زیادی کرده بودند.

دیدم ولی ندیدم در زمان وقوع بحران مالی، نقص‌های سرمایه‌داری مدرن به‌طور چشمگیری آشکار بود، اما چارچوب ذهنی من هنوز به اندازه کافی سریع تغییر نمی‌کرد. باراک اوباما در تلاش بود تا دریابد که چگونه اقتصاد را تحریک کند و من هنوز ذهنیت دهه 1990 “کسری بودجه مشکل است” را داشتم. من تعدادی ستون نوشتم و از اوباما خواستم که محرک را نسبتاً کوچک نگه دارد، ستون هایی که در گذشته اشتباه به نظر می رسند. کسری بودجه مهم است، اما چالش اصلی در سال 2009 نبود.

گاهی در زندگی باید به جهان بینی خود پایبند باشید و در برابر انتقاد از آن دفاع کنید. اما گاهی اوقات دنیا واقعاً متفاوت از قبل است. در آن لحظات، مهارت‌های حیاتی آن‌هایی هستند که هیچ‌کس به شما یاد نمی‌دهد: چگونه ذهن خود را سازماندهی کنید، چگونه با چشم‌های جدید ببینید.

تایمز متعهد به انتشار استتنوع حروف به سردبیر مایلیم نظر شما را در مورد این مقاله یا هر یک از مقالات ما بدانیم. در اینجا برخی ازنکات. و این هم ایمیل ما:[email protected].

بخش نظرات نیویورک تایمز را دنبال کنیدفیس بوک،توییتر (@NYTopinion) سوگنداینستاگرام.

Elyse Blake

کاوشگر هیپستر پسند. گورو بیکن دوستانه. زامبی متعصب حرفه ای. نویسنده.

پیشنهادات جدید برای شما

تماس با ما
محتوای تولید شده در این وب‌سایت توسط هوش مصنوعی از داده‌های اینترنتی به دست آمده و مسئولیتی در قبال اعتبار آن نیست و از استفاده از آن تشویق نمی‌کنیم.