آلبرت وودفاکس، بازمانده 42 سال حبس انفرادی، در 75 سالگی درگذشت.

آلبرت وودفاکس، که 42 سال را در سلول انفرادی گذراند – احتمالاً بیشتر از هر زندانی دیگری در تمام تاریخ آمریکا – اما با خاطره‌ای که روحیه‌اش را شکسته‌ناپذیر اعلام می‌کرد تحسین برانگیز شد، روز پنجشنبه در نیواورلئان درگذشت. او 75 سال داشت.

وکیل اصلی او، جورج کندال، گفت که علت کووید-19 بوده است. آقای. کندال افزود که آقای وودفاکس همچنین دارای تعدادی از شرایط عضوی از قبل موجود بود.

آقای. وودفاکس در سال 1972 پس از متهم شدن به قتل برنت میلر، افسر اصلاحات 23 ساله، در سلول انفرادی قرار گرفت. یک مصیبت حقوقی پیچیده در پی داشت، شامل دو محکومیت، هر دو لغو، و سه کیفرخواست به طول چهار دهه.

این مورد به نظر اکثر مفسران مشکل ساز بود. هیچ مدرک پزشکی قانونی ارتباط آقای. وودفاکس به جنایت، بنابراین استدلال مقامات به شاهدانی بستگی داشت، که در طول زمان بی اعتبار شدند یا ثابت شد که قابل اعتماد نیستند.

هیئت تحریریه نیویورک تایمز در سال 2014 در مقاله ای درباره آقای او نوشت: «حقایق پرونده به نفع او بود. وودفاکس

اما دادی کل لوئیزیانا، بادی کالدول، چیزها را متفاوت دید. او در سال 2008 به NPR گفت: “این خطرناک ترین فرد روی کره زمین است.”

آقای. تنبیه وودفاکس نه تنها به خاطر یکنواختی اش – او 23 ساعت در روز در یک سلول 6 در 9 فوتی تنها بود – بلکه به دلیل عذاب ها و تحقیرهایش، تخیل را به چالش می کشد. او در خاطرات خود با عنوان “انفرادی” (2019) نوشت که او را گاز زدند و کتک زدند، که در آن توضیح داد که چگونه سلامت عقل و وقار خود را در حالی که تنها بود حفظ کرده است. او با تکرار غیرضروری و وحشیانه مورد بازرسی قرار گرفت.

وضعیت اسف بار او برای اولین بار زمانی که به عنوان یکی از «آنگولا سه» شناخته شد، مورد توجه ملی قرار گرفت، مردانی که به طور مداوم برای چندین دهه در زندان ایالتی لوئیزیانا، که معمولاً آنگولا نامیده می‌شود، در سلول انفرادی نگهداری می‌شدند، پس از مزرعه برده‌هایی که زمانی محل را اشغال می‌کرد.

در سال 2005، یک قاضی فدرال نوشت که مدت زمانی که این افراد در سلول انفرادی گذرانده بودند «به حدی فراتر از حد کمرنگ بود» که به نظر می‌رسید «هیچ چیزی حتی از راه دور قابل مقایسه در سالنامه فقه آمریکا نیست».

آقای. وودفاکس بیش از یک دهه دیگر را در انفرادی سپری کرد تا اینکه در سال 2016 آخرین نفر از سه مردی باشد که از زندان آزاد شدند.

اولین حضور او در آنگولا در سال 1965 و پس از محکوم شدن به یک سری جنایات جزئی که در نوجوانی مرتکب شده بود، رخ داد. زندان بسیار سخت بود، حتی تا حدی که روزهای برده‌داری را تداعی می‌کرد. زندانیان سیاه پوست، مانند آقای. وودفاکس، کار مزرعه‌ای را با دست انجام می‌داد، تحت نظارت نگهبانان سفیدپوست زندان سوار بر اسب، و تفنگ‌های ساچمه‌ای در دامانشان بود. زندانیان جدید اغلب وارد رژیم برده داری جنسی می شدند که توسط نگهبانان تشویق می شد.

او که پس از هشت ماه آزاد شد، به زودی به سرقت خودرو متهم شد که منجر به هشت ماه دیگر در آنگولا شد. پس از آن، او به یک حرفه جنایی تیره تر پرداخت و مردم را کتک زد و دزدی کرد.

در سال 1969، آقای. وودفاکس بار دیگر به جرم سرقت مسلحانه محکوم شد و به 50 سال زندان محکوم شد. در آن زمان یک قانون شکن باتجربه، موفق شد اسلحه ای را مخفیانه وارد دادگاهی کند که در آنجا محکوم شده بود و فرار کند. او به شهر نیویورک گریخت و در هارلم فرود آمد.

چند ماه بعد او دوباره زندانی شد، این بار در تومز، زندان منهتن، جایی که حدود یک سال و نیم را در آنجا گذراند.

او در خاطرات خود نوشت که این یک نقطه عطف بود. در مقبره‌ها، او با اعضای حزب پلنگ سیاه ملاقات کرد، که سلول‌های او را نه به زور بلکه با تقسیم غذا اداره می‌کردند. او نوشت: آنها بحث کردند، با مردم محترمانه و هوشمندانه رفتار کردند. آنها استدلال می کردند که نژادپرستی یک پدیده نهادی است که ادارات پلیس، بانک ها، دانشگاه ها و هیئت های منصفه را آلوده می کند.

اعتبار…از طریق لزلی جورج

او می گوید: «انگار چراغی در اتاقی در داخل من روشن شد که نمی دانستم وجود دارد. وودفاکس نوشت. من اخلاق، اصول و ارزش هایی داشتم که قبلاً نداشتم.»

وی افزود: “من دیگر هرگز یک جنایتکار نخواهم بود.”

او در سال 1971 به آنگولا بازگردانده شد و خود را فردی اصلاح شده می پنداشت. اما جدی ترین محکومیت جنایی او – برای قتل افسر اصلاحات آنگولا در سال 1972، که او آن را انکار کرد – هنوز در انتظار او بود، و همراه با آن چهار دهه انفرادی، حکمی که تنها برای یک سال و نیم در دهه 1990 قطع شد. در انتظار محاکمه مجدد

دو عضو دیگر آنگولا سه، رابرت کینگ و هرمان والاس، نیز پلنگ بودند و سلول انفرادی خود را در همان سال در آنگولا آغاز کردند. وودفاکس این سه نفر با فریاد زدن از سلول هایشان با هم دوست شدند. آنها “وسایل الهام بخشی خود ما به یکدیگر بودند.” وودفاکس نوشت. او در اوقات فراغت خود افزود: سلولم را به دانشگاه، سالن بحث، دانشکده حقوق تبدیل کردم.

او گفت که او به یکی از زندانیان نحوه خواندن را آموزش داد و به او آموزش داد که چگونه کلمات را در فرهنگ لغت به زبان بیاورد. به او گفت در هر ساعتی از شبانه روز اگر چیزی نمی فهمد برایش فریاد بزن.

آلبرت وودفاکس در فوریه به دنیا آمد. 19، 1947، در نیواورلئان به روبی ادواردز، که 17 سال داشت. او نوشت: او هرگز با پدر بیولوژیکی خود، لروی وودفاکس رابطه نداشت، اما در بیشتر دوران کودکی خود مردی را در نظر گرفت که بعداً با مادرش، یک آشپز نیروی دریایی ازدواج کرد. به نام جیمز بی. مابل، «پدر» او.

وقتی آلبرت 11 ساله بود، آقای. Mable از نیروی دریایی بازنشسته شد و خانواده به La Grange، NC نقل مکان کردند. مابل، آقای وودفاکس به یاد آورد، شروع به نوشیدن و کتک زدن خانم کرد. ادواردز او با آلبرت و دو برادرش از خانه فرار کرد و آنها را به نیواورلئان بازگرداند.

آلبرت در کودکی در حالی که غذا در خانه نبود، نان و کنسروها را دزدید. در کلاس دهم ترک تحصیل کرد. مادرش بار می رفت و گهگاه به عنوان روسپی کار می کرد و آلبرت از او متنفر شد.

او در خاطرات خود نوشت: “به خودم اجازه دادم باور کنم که قوی ترین، زیباترین و قدرتمندترین زن زندگی من مهم نیست.”

مادرش در سال 1994 در حالی که او در زندان بود فوت کرد. او اجازه شرکت در مراسم تشییع جنازه او را نداشت.

اولین نفر از آنگولا سه نفری که از زندان آزاد شد آقای بود. کینگ که محکومیتش در سال 2001 لغو شد. نفر دوم، آقای. والاس در سال 2013 به دلیل ابتلا به سرطان کبد آزاد شد. او سه روز بعد درگذشت.

در معامله با دادستان، آقای وودفاکس در سال 2016 در ازای عدم اعتراض به اتهام قتل عمد در قتل سال 1972 آزاد شد. در آن زمان او به خارج از آنگولا منتقل شده بود.

دوران حبس او به پایان رسید، اولین کاری که می خواست انجام دهد این بود که قبر مادرش را زیارت کند.

او نوشت: «به او گفتم که اکنون آزادم و دوستش دارم. این دردناکتر از هر چیزی بود که در زندان تجربه کردم.»

آقای. از وودفاکس برادرانش، جیمز، هیوود، مایکل و دونالد مابل به یادگار مانده است. یک دختر، برندا پول، از رابطه ای که در سال های نوجوانی داشت. سه نوه؛ چهار نوه؛ و شریک زندگی اش، لزلی جورج.

خانم. جورج روزنامه نگاری بود که شروع به گزارشگری درباره آقای. پرونده وودفاکس در سال 1998 و او در سال 1999 ملاقات کرد. آنها زمانی که او از زندان آزاد شد یک زوج شدند.

خانم. جورج در نویسندگی Mr. کتاب وودفاکس که فینالیست جایزه ملی کتاب و جایزه پولیتزر در ادبیات غیرداستانی بود. دوایت گارنر در نقدی در تایمز، «انفرادی» را «غیر معمول قدرتمند» خواند. در نقد کتاب تایمز، نویسنده توماس چترتون ویلیامز آن را «فراتر از دفاع صرف یا حتی خاطره‌نویسی» توصیف کرد که بیشتر «در قلمرو فلسفه رواقی» تعلق داشت.

پس از آزادی، آقای وودفاکس باید دوباره یاد می‌گرفت که چگونه از پله‌ها پایین برود، چگونه بدون اتوی پا راه برود، چگونه بدون غل و زنجیر بنشیند. اما درست پس از آزادی در مصاحبه ای با تایمز، او از سال ها قبل از آزادی خود صحبت کرد.

او گفت: «وقتی فهمیدم کی هستم، خودم را آزاد می‌دانستم. مهم نیست چقدر بتن برای نگه داشتن من در یک مکان خاص استفاده می کنند، نتوانستند جلوی ذهنم را بگیرند.”

Hayden Phillips

عاشق قهوه بی عذرخواهی یک تمرین‌کننده اینترنتی متواضع. دوست حیوانات در همه جا.

تماس با ما